پوچ
پوچ

پوچ

هفده

هفده

دست تو

 چه قدر تاخیر  دارد

  وقتی  که چای  گرم  می شود

 و تو

 چای سرد  را تعارف  می کنی

دو سه  ماه دیگر این اطلسی

 که تو کاشته ای

 گل می دهد

من  به ساعت  نگاه می کنم

تو  می میری

شمع  روشن  را به اتاق  آوردند

 اطلسی  گل داده است

  قطار  در سپیده  دم

کنار اطلسی  منتظر تو

 در باد ایستاده است

 گل اطلسی بر سینه تو  بود

 وقتی تو را

 برای دفن  می بردند

  هنگام  که تو  مرده بودی

 آدم به گل خفته بود

هنگام که تو مرده  بودی

  یاران به عشق  و عطر

  مانده بودند

همه ی  ما را دعوت کردند

  تا در آن عکس  یادگاری باشیم

 عکاس سراغ تو  را گرفت

  من بودم

 تو نبودی

  تو  مرده بودی

عکاس  از همه ی  ما بدون  تو

عکس  یادگاری  گرفت

عکس  را چاپ  کردند

آوردند

 در همه ی  عکس  فقط  یک  شاخه  اطلسی

  و دو دست

 از جوانی  تو

 در شهرستان

 دیده می شد

 ما همه در عکس  سیاه  بودیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد