پوچ
پوچ

پوچ

چهار

چهار

  زمانی

 با تکه ای نان  سیر می شدم

  و با لبخندی

 به خانه می رفتم

اتوبوس های انبوه  از مسافر  را

دوست  داشتم

 انتظار نداشتم

 کسی  به من  در آفتاب

 صندلی تعارف  کند

  در انتظار  گل سرخی بودم
نظرات 4 + ارسال نظر
diana دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:38 ب.ظ http://justkhodam.blogsky.com

salam khobi doste ghadimi
on ketabayi ke donbalesh migashtam inja peyda kardam damet garm koli zogh kardam

مرجان دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:35 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

ولی حالا یه میز پر از غذاهای جورواجورم قانع مون نمیکنه !

چرا آیا ؟

ساچلی سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:53 ب.ظ http:// sacheli.blogfa.com/

سلام مهدی جان خوبی.خوشحالم که باز می نویسی.راستی شعرهات محشرن .می شه اسم شاعر شعرهاتم در پایان بنویسی.ممنون می شم.

تارا پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:53 ق.ظ

اگر می توانستی دنیای زیبای صداقتم را ببینی

اینگونه از من نمیگریختی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد